×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

نرگس مست

خواهم تو شوی محبوب دلم

× چه تلخ است با بغض بنویسی! با خنده بخوانند......!
×

آدرس وبلاگ من

nargesemast.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/gandom joon

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

عاشقانه


ای همراز ای همرنگ

ای بی من و هميشه با من!
ياد تو چون پرستوها،يا چون لك لك های مهاجر،لحظه لحظه به باغ خيالم سفر ميكند
گفتی كه هر شب واژه های شعرم را با اشك می شويی
من هم هر لحظه ياد تو را در پريشانی خيال می پيچم
ای عطر عاطفه!
گفتی كه با شعر من همسفر يادی
پروازت مبارك باد
من هم هنگامی كه مرغان دريايی پرواز شوخ و شنگ خود را می آغازند
و گه گاه بر موج تن می سايند،سفر را در ذهنم تداعی می كنند
سفری كه آرزويش آسان است و پرواز مشكل.
ای نزديك دور!
و ای دور نزديك!
خطی است در كنار افق و دوردست درياها كه خط جدايی ماست
تو هنگامی كه بر بال های عقاب سفر نشستی،پرواز كردی و از آن خط گذشتی
اما آن خط برای من خط جداييست،گويی آن خط،
ديوار حصار بلنديست
و من و تو در دو سوی ديوار فرياد می زنيم و اشك می ريزيم
يكدگر را می شناسيم،صدای هم را می شنويم
اما دريغ!
چهره ی هم را نمی بينيم
و چه سخت است،شنيدن و نديدن
دوست داشتن و به هم نرسيدن
در خيال من اين ديوار تا كهكشان برافراشته است
اما من نا اميد نيستم
يكی در سينه ام فرياد می زند پرواز كن
بر تارك ديوار خواهی رسيد،و از آن سو همزادت را و عشقت را خواهی نگريست
هزاران حيف،پر می زنم اما پرواز نه
گويی دست صيادی پر های پرواز مرا بريده است
شوق پرواز هست اما قدرت پرواز نه،
خورشيد من!غروب شفق را به تماشا می نشينم
سفر خورشيد را می گويم،چه زيبا سفر ميكند
اما چه غريب،چه تنها،چه بی كس،چه بی مشايعت
چون عروسی با تو ابر،همانند عروس بی مادر
نخست می خندد و سپس می گريد،و آرام آرام به ديار تو می آيد
من غروبش را مينگرم و تو طلوعش را
من وداعش را مي شنوم و تو سلامش را
من بدرودش را و تو درودش را
از من قهر می كند و با تو آشتی
می خواهم به او پيغام بدهم تا از سوی من ببوسدت
اما صدايم را نمی شنود و در هاله ی ابر پنهان می شود
گاه به قول بچه ها دالی ميكند و گاه می گريزد
او می رود و من ميگريم
او بدرود می گويد و من در دل به تو درود ميفرستم
در اين هنگام است كه لبخند تو را در بركه ی اشك خويش تماشا می كنم
و چه تماشای دلپذيری
خود را فريب می دهم كه اگر من ميگريم
تو ميخندی!
و اگر پيام آور من نيست،
لاجرم نگاه مرا با تو هماهنگ و متصل می كند
اگر هيچ نيست
اگر بی پيام من به سوی تو می آيد
دست كم يك نقطه ی نگاه مشترك كه هست
يك نقطه ی اتصال،يك بهانه ی ديدار
ببين به چه چيزها دلخوشم!
آری من با غروب خورشيد می گريم،و تو با طلوع او مي خندی
اما نمی دانم چرا در همان لحظه،
ناگهان چشمان فريبنده ات را در هاله يی از ابر می نگرم
كه كريم تر از ابر می گريد،و بلور اشك های كريمانه ات
از ميان مژگان سياهت از ميان يك جفت چشم نگران و غمگين
از ميان ابر،از ميان افق جوانه می زند و می شكفد
و در اقيانوسی دور می چكد
سقوط اشكهای تو در آب ها،موج بر می انگيزد و طوفان را به آشوب دعوت ميكند
ای غمگين،ای زاده ی غم!
ای نشاط و ای فرزند نشاط!
ای واژه ی صفا و صميميت!
ای معنی كرامت!
ای همه ايثار!
ای عشق و ای تجسم محبت!
ای همه پرواز!
هر شب كه با ياد تو به خلوت می روم
در اين آهنگم كه سازهای شعر را كوك كنم
و نوت های واژه ها را بنويسم
و هماهنگی كلمات را به انتظار بنشينم
تا در تالار سكوت،احساس خود را روی چنگی افسونگر يپاشم
واژه های رقصنده،چون رنگين حباب هايی در رويا و در بلندای خيالم در هم ميلولند
و چون قطرات اشك رنگين در هم می لرزند
و رنگين كمان شعر در شرق انديشه ام و بر ديواره ی افق خيالم تقش می بندد
سپس همه آهنگ می شوند،هماهنگ می شوند
وزن می شوند،شور و حال می شوند
و شعر می شوند
شعری كه تو می پسندی
ای من،ای همزاد!
ای همسفر سالهای زندگی ام!
سالهاست و شايد قرنهاست كه من و تو يك روح در دو پيكريم
يك معنی در دو واژه ايم
يك خورشيد در دو آسمانيم
يك عشق در دو سينه ايم
و يك هستی در دو نيمه ايم
شايد هم از يك روح دو پيكر ساخته باشند
نازنينم!
خيلی حرف دارم
اشكم اجازه می دهد كه بنويسم و بنويسم
اما يكی در سينه ام می گويد نه،ننويس
شايد او نخواند،شايد دوست نداشته باشد
آيا راست می گويد ؟
بدرود
شب بخير...

یکشنبه 25 شهریور 1391 - 2:11:24 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://nargesemast.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 7 مهر 1391   2:04:57 AM

ممنون از نظرتون آقای محمد


گندم

http://nargesemast.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 7 مهر 1391   2:01:09 AM

خیلی قشنگه هومن جان شما عزیز مایی


گندم

http://sharif-mosaei.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 25 شهریور 1391   4:29:48 AM

در ره لیلی مجنون باید شد. در ره لیلی چه خطرها باید دید. ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست. گویند کسان که بهشت خواهی یاکه دوست . ای بیخبران بهشت با دوست نکوست. خیلی زیبا بود امیدوارم همیشه خوشبخت باشی ارزوی سلامتی برای شما دارم

آخرین مطالب


ای کاش یکی بیاید که وقت رفتن ......نرود!!!!


سکوت


رفت


زود رفتی گلم


تولدت مبارک داداشی جونم


سرنوشت


بسوز ای شمع


بزن زیر گریه


برادرم


به یکجایی از زندگی میرسی که


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

77150 بازدید

66 بازدید امروز

24 بازدید دیروز

165 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements