سر تا پای خودم را كه خلاصه می كنم
می شوم قد يك كف دست خاك كه ممكن بود يك تكه آجر باشد
توی ديوار يك خانه، يا يك قلوه سنگ روی شانه يك كوه،
يا مشتی سنگ ريزه، ته ته اقيانوس؛
يا حتی خاك يك گلدان باشد؛ خاك همين گلدان پشت پنجره
يك كف دست خاك ممكن است هيچ وقت، هيچ اسمی نداشته باشد
و تا هميشه، خاك باقی بماند، فقط خاك
اما حالا يك كف دست خاك وجود دارد كه خدا به او اجازه داده نفس بكشد،
ببيند، بشنود،بفهمد،جان داشته باشد
يك مشت خاك كه اجازه دارد عاشق بشود،انتخاب كند،عوض بشود،تغيير كند
وای، خدای بزرگ! من چقدر خوشبختم
من همان خاك انتخاب شده هستم
همان خاكی كه با بقيه خاكها فرق می كند
من آن خاكی هستم كه توی دستهای خدا ورزيده شدهام
و خدا ازنفسش در آن دميده... من آن خاك قيمتی ام
حالا می فهمم چرا فرشتهها آنقدر حسودی شان شد
اما اگر اين خاك، اين خاك برگزيده، خاكی كه اسم دارد،
قشنگترين اسم دنيا را، خاكی كه نورچشمی و عزيز دُردانه خداست
اگر نتواند تغيير كند، اگر عوض نشود، اگر انتخاب نكند،
اگرهمين طور خاك باقی بماند، اگر آن آخر كه قرار است برگردد
و خود جديدش را تحويل خدا بدهد، سرش را بيندازد پايين و بگويد:
يا لَيتَني كُنت تُراباً. بگويد: ای كاش خاك بودم...
اين وحشتناكترين جملهای است كه يك آدم می تواند بگويد
يعنی اين كه حتی نتوانسته خاك باشد،
چه برسد به آدم!
يعنی اين كه...
77313 بازدید
11 بازدید امروز
6 بازدید دیروز
150 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian